یک موقعی می‌روی؛ با فکر این که از جایت می‌روی. از خودت می‌روی. اما در اصل از زمان می‌روی و انتظار داری بعدتر که برمی‌گردی همه چیز سر جای خودش باشد و فقط تو رفته باشی. فکر می‌کنی ماجراها، دست‌نخورده، منتظرت می‌مانند. اما وقتی که برگردی. فقط رد کمرنگی از آشنایی مانده و باقی چیزهایی که بودن تغییر یافته‌شان از نبودن‌شان، غمگین‌کننده‌‌تر بود. تنها چند آشنا و عده ای غریبه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدلینگ ابر بهمنی هنردیجیتال وگرافیک Lucy ققنوس انباز ترجمه کيپاپ Ashley فروش عمده دستگاه تصفیه آب در شیراز